مرا به یاد بیاور
دویده ام
در سراسر این خیابان بی خواب
که نمی رسد به خانه ام
صبح ها
پر از شعرهای ناتمام
در شهر دیگری
از خوب می پرم
انگار از تمام خیابان های جهان گذشته ام
دویده ام… در سراشیبی این خیابان ناآشنا
هنوز می ترسم
از هجوم باد بر موهایم
از سایه ای که با من راه می رود در آفتاب
از باران های بی وقفه بر شانه هایم
جایی که ایستاده ام
شبیه هیچ خاطره ای نیست
شبیه هیچ رویای نیست
حافظه غمگینی دارم
که رویاهایم را
از یاد می برد
انگار از دورترین جای جهان می آیم
و خاطره هایم
دور و دست نیافتنی
در جای دیگری از یاد می روند…
حافظه ی جهان ترسناک تر می شود
می ترسم…
فراموشی غریبی
جهان ما را در بر گرفته است
مرا به یاد بیاور
قبل این که به زن غمگین و ناشناسی بدل شوم
پیچیده در لایه های گنگ فراموشی
مرا به حافظه ات بسپار!
اندوهی جاری ست
در سراسر روزهایم
که نمی شناسمش.
مریم میترا