Menu
Suche
Weiter Schreiben ist ein Projekt
von WIR MACHEN DAS

> Einfache Sprache
Logo Weiter Schreiben
Menu
Untold Narratives – Weiter Schreiben > Fatema Key & Svenja Leiber > Laborratten für die Umsetzung einer wertlosen Ideologie - Brief 4

موش‌های آزمایشگاهی برای اجرای یک ایدئولوژی بی ارز

Übersetzung: Sarah Rauchfuß aus dem afghanischen Persisch

© U.S.-National-Archives; Second graders at the Namaz Jay Primary Girls School, located in the village of Golbahar, Afghanistan.

سوينای عزیز
در مورد فیلمی که دیده بودی گفتی؛ از نظر من مردم جهان در حال دیدن فیلم های سینمایی هستند در حالی که ما فیلم مستند و زنده هستیم. ما تک تک حوادث را لمس می کنیم.

امروز که این نامه را می نویسم طالبان به کورس ما آمده بودند و تمام دخترها را از صنوف مشترک با پسرها بیرون کشیده بودند و به کورس اخطار دادند که باید برای دختران صنوف جداگانه برگزار کنند و حق ندارند دختر و پسر را در یک صنف نگه دارند. من به علت کسالتی که داشتم امروز به کورس نرفته بودم وخوشبختانه با این واقعه مستقیم رو به رو نشده بودم وگرنه احتمال داشت دوباره ضربه روحی بخورم. همانگونه که همصنفی هایم ضربه خوردند و حتی یکی از آنها می گوید دیگر هرگز پایش را به کورس نخواهد گذاشت. یقینا خانواده ها هم از این وضعیت وحشت زده شده اند و شاید مانع رفتن دخترانشان به کورس شوند.
حدود یک ساعت از طریق واتس آپ با همصنفی ام صحبت کردم و او را قانع ساختم که باید در چنین شرایطی ما بیشتر مصمم باشیم که علم بیاموزیم و به دیگر دختران آموزش بدهیم؛ نه این که درس خواندن را ترک کنیم. در این شرایط که نه تنها دولت بلکه مردان جامعه نیز از زنان حمایت نمی کند فقط خود ما زنان و دخترانیم که باید از همدیگر حمایت کنیم؛ همدیگر را دلداری بدهیم و تشویق کنیم. نباید شکست را قبول کنیم و با هر سلاحی که دم دست آمد باید بجنگیم. حتی اگر تنها اسلحه ما قلم باشد.
اما نکته جالب اینجاست که همین طالبها دخترانشان در پاکستان و کشورهای خارجی آزادانه به مکتب، دانشگاه و دیگر مکان ها می روند و آنها از ما تنها به عنوان موش های آزمایشی برای پیاده کردند ایدئولوژی های احمقانه و باطل خود استفاده می کنند. آنها دروغ می گویند که مسلمان اند، اسلام می گوید علم بر زن و مرد واجب است. اما آنها به نام اسلام تجارت می کنند.

به خاطر تهدید طالب ها در دانشگاه ها و مکاتب دختران مجبورند صورت های خود را با نقاب های سیاه بپوشانند. درست مثل اینکه درون قفس زندگی می کنند. من باور دارم تمام زنان سرزمین من آرزوی رفتن طالب را دارند. آنها برای چنین روزی دعا می کنند. من یقین دارم روزی که طالب برود تمام زنان سر خود را برهنه خواهند کرد؛ همانگونه که امروز در ایران زنان سر خود را به نشان اعتراض برهنه می کنند. نمی دانم شاید حتی روزی که طالب برود زنان در خیابان برقصند؛ شاید حتی خود من هم در خیابان برقصم. رقص آزادی!
من این روزها در حال آموزش به کودکان هستم. احساس می کنم در این شرایط مسئولیت من سنگین تر از دوران جمهوری شده است. من باید بیشتر از گذشته تلاش کنم و از این کودکان ، آینده گان بهتری بسازم. آینده گانی که به آزادی باور داشته باشند و حقوق یکدیگر را هم محترم بشمارند. آینده سازانی که بتوانند آینده را بسازند.
برای رفتن سر وظیفه باید لباس سیاه بپوشیم و ماسک بزنیم. البته من بر خلاف دیگر همکارانم به ندرت وقت رفتن سر کار صورتم را با ماسک می پوشانم. از این که کسی مرا وادار به این کار کند متنفرم. ولی همکارانم همه شان صورت خود را می پوشانند. آنها می ترسیند مبادا طالبان به خاطر پوشش لباس آنها مردانشان را دستگیر نکنند. شنیده اند طالبان در زندان زندانی ها را تا حد کشتن می زنند برای همین نگران مردان شان (شوهر، برادر، پدر) هستند.

ما کودکان مستضعف را تدریس می کنیم؛ خوشحالم که تاکیید شده باید نصف شان دختر باشد. زیرا در این شرایط دختران به رسیدگی بیشتر نیاز دارند . من حتی توقع دارم تمام شاگردان دختر باشند. جا دارد همینجا از تمام کشورها و موسساتی که برای حمایت و کمک به مردم افغانستان تلاش می کنند تشکری کنم. از تمام کسانی که ما را تنها نگذاشتند. به خصوص موسساتی که با درک وضعیت موجود برای تحصیل دختران و ایجاد شغل برای زنان کار می کنند. جامعه امروز من نیاز به روانشناس هم دارد . امیدوارم موسسات در فراهم سازی فرصت هاب مشوره با رونشناس هم اقدام کنند. این اقدام می تواند برای روحیه دهی به دختران موثر باشد.

امشب باز در شهر انفجار داشتیم. دیروز هم در کابل انفجار شد. چند وقتی خبری از انتحاری ها نبود و ما احساس امنیت می کردیم اما حالا باز هم نا امنی آغاز شد. دزدی، اختطاف و حالا هم انفجار. برخلاف گفته خیلی ها که معتقد بودند با آمدن طالبان امنیت بهتر شده چون دیگر خبری از دزدی، اختطاف و انتحار نیست باید بگویم اتفاقا وضعیت امنیتی با دوران جمهوری هیچ فرقی نکرده و دقیقا همان چیز است و ما حالا هم باید مراقب باشیم که در سرک بکس و موبایل ما را ندزدند. امیدوارم طالبان فهمیده باشند که دولت داری کار آسانی نیست و مخصوصا یک مشت انسان بی سواد که عمرشان در کشتن و جنگیدند صرف شده توانایی انجام آن را ندارد.

انتحاری اما بالاترین درجه ناامنی در کشورم هست و مردم را ترغیب می کند که کشور را ترک کنند همانگونه که این روزها شاهد آن هستیم.
من به آینده باور دارم و می دانم روزی در حالی که چای می نوشم خاطرات این روزها را مرور خواهم کرد، امیدوارم در حالی که این روزها را مرور می کنم با خودم بگویم فقط چند روزی بود و زیاد دوام نیاوردند. همه مردم در این مورد متحدد النظر هستند؛ این که طالبان به زودی خواهند رفت. همه به این موضوع ایمان صد در صدی دارند. به امید آن روز.

فاطمه

Autor*innen

Datenschutzerklärung

WordPress Cookie Hinweis von Real Cookie Banner