Menu
Suche
Weiter Schreiben ist ein Projekt
von WIR MACHEN DAS

> Einfache Sprache
Logo Weiter Schreiben
Menu
Untold Narratives – Weiter Schreiben > Fatema Haidari & Paula Fürstenberg > Man muss die Wunde öffnen, damit sie heilen kann - Brief 3

باید زخم را باز کنید تا خوب شود - 3

Übersetzung: Bianca Gackstatter aus dem Persischen

© Leila Moheimani / unplash

به نام خدا
سمنان 20 ژوئیه 2024

سلام دوباره به شما پائولای عزیزم،
امیدوارم که خوب و صحت‌مند باشید و روزگار را به‌دور از هر ناراحتی به سر برید. نامه‌ی ارزشمند و زیبای‌تان را خواندم. و تمام تلاشم را کردم تا کلمه به کلمه‌ی مهم این نامه‌ی پرمفهوم را درک کنم. واقعاً که چه زیبا مفاهیم‌تان را به قلم آورده‌اید. از اینکه نامه‌ام را پاسخ گفتید، بی‌نهایت متشکرم.
در پاسخ به سوال‌تان که این روزها چه چیزی تسلی‌بخش من است، باید بگویم در نخستین روزهای مهاجرت ساعات طولانی و ملال‌آوری را با مشغول کردنِ بیش از حد خودم به کارهای سنگین و طاقت‌فرسای گلخانه و کارگری می‌گذراندم و فقط ساعات را با هم می‌دوختم تا اینکه شب بشود و دوباره روز دیگر بیاید. چگونه می‌توانستم دوباره شروع کنم؟ آنهم از نقطه‌ی زیر صفر؟ به‌تدریج متوجه شدم که تمام سالهای گذشته مانند کبکی بودم که سر خود را درون برف کرده است و از محیط دوربرش به کلی بی‌خبر و ناآگاه است. بعد از فراری شدن از وطنم، از خواب غفلت برخاستم و متوجه جهان اطرافم شدم. حالا می‌دانم درد کشیدن آنهم آنطوری که مغز استخوان‌هایم بسوزد و خاکستر شود، در واقع غمی ‌است که مانند زخمی چرکین سر باز کرده، و این زخم باید سر باز کند تا مداوا شود. و بعد از گذشت هر روز، دیگر غم روز قبل را ندارم. به این ترتیب شاید تسلی‌بخش من گذر زمان باشد .
پائولای عزیزم، من این‌ را متوجه شده‌ام که هر چه سالهای بیشتری در آسایش زمانه باشم، دلم زخم‌های بیشتری را نمایان می‌کند، و همیشه سوالم از خودم این است که چگونه وقتی در وطن بودم و تحصیلات عالیه را ادامه می‌دادم، از حال بانوان وطنم که بی سواد مانده بودند و در کشوری دیگر، در جایی مثل اینجا کارهای شاقه انجام می‌دادند، به کلی بی‌خبر بودم. این چند بیت شعر از سعدی شیرازی را فقط حفظ کرده بودم، او می‌سراید:
„بنی‌آدم اعضای یک پیکر‌اند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به‌درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی‌غمی
نشاید که نامت نهند آدمی.“

ولی حالا در این وضعیت به معنی این شعر پی برده‌ام. نباید بی‌تفاوت از کنار دیگران گذشت. شاید روزی من هم در شرایط آنها بوده باشم یا شاید روزی در آن وضعیت قرار بگیرم. ما همه با وجود تفاوت‌های ناچیزی که با هم داریم، ولی همگی از یک خانواده هستیم که نامش انسانیت است.
پائولای عزیزم، چه زیبا وصف کرده‌ایید که امید و ناامیدی هر یک در حد مشخص و در جای خودش کارایی دارند و هر کدام اگر از حد بگذرد بی‌معنا می‌شود. راهکار شما برای درمان افسردگی، واقعاً که راهکار عاشقانه‌ای است. رقص، آزاد کردن انرژی محبوس در درون‌مان که منجر به شادی بی‌وصف می‌شود. من هم گاهگاهی به موسیقی‌های پراکنده گوش می‌دهم، گاه به صدای خواننده‌های معروف؛ ولی خب، به نظر من، قشنگ‌ترین موسیقی آوای باران و صدای رعد و برق است، اینها در عین سروصدا، برای من آرامش‌بخش هم هستند.
پائولای عزیزم، تشکر از بابت اینکه جویای احوال من هستید. در جواب سوال‌تان که گفته بودید میانه‌ام با زبان در دو سال اخیر چگونه بوده است، باید بگویم من عاشق یادگیری زبانم، عاشق زبان‌های متفاوت، و در همین چهار ماه اخیر توانستم کماکان زبان آلمانی را در حد مبتدی بیاموزم. از این بابت فوق‌العاده خوشحالم. راستی، به نظر من متضاد کلمه‌ی „بی‌زبان“ می‌تواند „صدزبان“ باشد، البته این یک نظر ساده و ابتدایی از من است، ولی ممکن است برای نویسنده‌های بزرگی مثل شما، قضیه جور دیگری باشد. در نهایت از شما سپاسگزارم بابت نامه و همدلی‌تان.
به امید دریافت نامه‌های زیبای بیشتری از شما.
فاطمه حیدری

Nächster Brief:

Über das Anfangen - Brief 4

Paula Fürstenberg an Fatema Haidari: Vielen Dank für deinen schönen Brief, den zu beantworten mir nicht ganz leicht fällt. Denn jetzt kommt mir die schwierige Aufgabe zu, einen Schlusspunkt für unseren Wortwechsel zu finden, obwohl er doch gerade erst begonnen hat. Und deshalb möchte ich dir, in freundlicher Verweigerung des Schlusspunkts, vom Anfangen schreiben. LesenText im Original

Autor*innen

Datenschutzerklärung

WordPress Cookie Hinweis von Real Cookie Banner