فانوسی می جویم
1.
پياده شده ام از باد
– دیری ست –
فارغ ام از خيال مو
دارم پير مي شوم
کنار زنان بيخستگي
در جيب هيچيك از شبهاي بومي
كليد رستگاري ام نیست
فانوسي مي جويم
كه پيامبري مي جست و نيافت
از دامنهي „باغران-كوه“
بالا ميروم با سايهام
و تشنگي درياهاي دور
كه غايتي ندارد
اندوه و دلواپسيام
بي سايه است.
2.
روز، قطره هاي صدا را
برميچينم
در عروسي گنجشك ها
شب
به آتشانِ ستارگان مي روم
پيامبر پروانه هاي „رچ“ ام
اكنون بر قلهاي
همسایه ی „کال جنگال“
بافه ميكنم خورشيد را
و در معبد كيشي ناشناخته
هر روز، پروانه ها را
اندرز جاودانگي مي دهم.
If you would like to discover this and more of his poems, which are among the most sought-after works of modern Iranian poetry, we recommend his first German-Persian poetry collection „Wetterumschlag“, which will soon be published by Secession Verlag für Literatur.