Menu
Suche
Weiter Schreiben ist ein Projekt
von WIR MACHEN DAS

> Einfache Sprache
Logo Weiter Schreiben
Menu
Text-2

جغرافیای قابل حمل


و ناگهان یک شب،
زندگی خلاصه شد به یک چمدان
امیدهای به‌سنگ‌خورده‌ را به‌دقت تا کردم
گذاشتم کنار آرزوهای مچاله‌
هنوز حرارت بوسه‌ی خداحافظی،
در پوستم جریان دارد
و تکه‌های تنم پشت مرز، جا مانده.

در فرودگاه، وقتی مأمور کنترل از من پرسید: „از کجا می‌آیی؟“
گفتم از تیترِ تکراری روزنامه‌ها!
سرزمین من، زخمی‌ست همیشه‌تازه
چند لحظه بعد از خاراندن
قطرات خون چکه‌چکه
بر متن خبر می‌ریزند.
پشت هر کلمه جنازه‌ای دفن است
که ردّ کبود طناب روی گردنش می‌درخشد.
سرزمین من یک خبرِ نیمه‌کاره است
که بین دو خمیازه‌ی گوینده پخش می‌شود.

از کجا می‌آیم؟
از گریه‌های دسته‌جمعی توی تاکسی
از خودسوزی پشت درهای استادیوم ورزشی
از حسرت شادی دسته‌جمعی
در سرزمین من، خورشید نوید صبح به‌خیر نیست
لکه‌ی سیاهی‌ست بر پیشانی آسمان
که ورود به یک تراژدی تازه را خوشامد می‌گوید

از کجا می‌آیم؟
از شب‌های به خواب‌رفتن با خبر بد
و صبح‌های بیداری در خطوط خبرهای بدتر
سرزمین من، صفی طولانی‌ست به سمت قتلگاه
و آن‌ها که زنده مانده‌اند، هنوز نوبت‌شان نشده

باید شعرهای تازه‌تر بنویسم!
باید چند قطره روشنی روی کلماتم بپاشم
باید سرزمینم را از چمدان بکشم بیرون
باید به تمام عطرها، آغوش‌ها، صداها و آدم‌ها
یک جای خالی مخصوص بدهم
باید ایران نامرئی‌ام را بچینم توی خانه.

شبیه کاشتن نهالی مرده توی باغچه
در من، حسّ تعلق مرده است
شبیه بچه‌ای گمشده در جمعیت
دنبال دست مادر
به جاده‌ها زل زده‌ام
ناامن
یخ‌زده
بی‌قرنیه، بی‌مردمک
چشمی که به آسمان خانه باز نشود،
چیست جز دو کُره‌ی اشک‌آلود و
یک مشت عصبِ آشفته
هنوز هزار خداحافظی نیمه‌کاره‌
روی لب‌هام جا مانده‌
و زندگی، ناامیدی عظیمی‌ست
فشرده در چمدانی
که از آسمانی به آسمان دیگر
جابه‌جا می‌شود…

عاطفه اسدی

Zurück

Datenschutzerklärung

WordPress Cookie Hinweis von Real Cookie Banner